استادیار زبانشناسی، مرکز تحقیق سازمان سمت، تهران، ایران
چکیده: (8019 مشاهده)
در این مقاله به بررسی گفتمانی ابیات تخلص در غزلهای حافظ پرداخته شده است؛ چنانکه با نگاه گفتمانشناختی باختینی به ابیات تخلص حافظ روشن شد که هرچند در همه آنها حافظ خود را خطاب قرار میدهد و بیت آخر را بهعنوان امضای اشعارش بهگونهای نتیجهگیرانه میسراید، اما در این خطابقراردادن خود، یک گوینده واحد وجود ندارد؛ به عبارت روشنتر، این «خود» که درواقع طرف مکالمه حافظ است، هربار موضعی متفاوت و نقطهنظری «دیگر» دارد. در این میان، این خطابکننده حافظ گاه با حافظ همموضع و موافق میشود، او را میستاید، از او دفاع میکند و گاه در مقابل او میایستد، او را سرزنش میکند، با او به مخالفت برمیخیزد و حتی علیه او میشورد. با این تعبیر به نظر میرسد که نهفقط این تنها «صدا»ی حافظ نیست که میسراید، بلکه «صدا»های دیگر با نقطهنظرهای گوناگون حافظ را «صدا میزنند» و به این ترتیب در لایهای دیگر از متن با خواننده تعامل دیالوگی برقرار میکنند. آنچه این ابیات را از بیتهای دیگر یک غزل متمایز میکند، این است که در ابیات تخلصی، حافظ بهوضوح میگوید که «من باید دیگرِ خود شوم، من دیگرِ خود هستم». در این مقاله کوشش شده ویژگیهای گفتمان چندصدایی بهصورت انگارههایی عملیاتی پیشنهاد شود و به این ترتیب سه الگوی ساختاری چندآوایی و و سه الگوی محتوایی چندآوایی (نقطهنظرهای گوینده و امکانات مفصلتر آنها) در بیتهای تخلصی حافظ به دست داده شود.