جستجو در مقالات منتشر شده
۵ نتیجه برای استعلا
دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده
یکی از ویژگیهای مهم گفتمانهای ادبی، بهویژه در شرق، کارکرد خلسهای آن است. از دیدگاه نشانه-معناشناختی، در گفتمان ادبی خلسه زمانی شکل میگیرد که کنشها در وضعیتی فرعی قرار گیرند و جای خود را به شوِش، یعنی فرآیندی تنشی- عاطفی دهند که در آن شوِشگر در وضعیتی انفعالی از خود رها گردد و تحت عظمت و اراده یک «دیگر» فراسوژهای «شدنی» آنی را تجربه کند. در واقع، خلسه فاصله بین استقرار در مرز کنش و عبور به هاله معنایی جدید را که با تغییر یا استحاله همراه است، آنقدر کاهش میدهد که گفتمان ادبی ما را با وضعیتی کوبشی یا تکانهای مواجه میسازد. در چنین حالتی، آنچه به طور طبیعی پایان یک فرآیند است، در ابتدای آن رخ میدهد. به همین دلیل، خلسه ادبی کارکردی است که همه محاسبات گفتمانی را به هم میریزد، و خارج از هر نوع زنجیره استدلالی و روایی، سبب غافلگیر شدن و ایجاد وضعیتی استعلایی میگردد؛ گویا خلسه وضعیتی است که سوژه گفتمان به واسطه آن خود را در انفصال کامل با آنچه حضور ارجاعی و عینی است مییابد و در نوعی غیاب قرار میگیرد که سرچشمه گریز از ایستایی و تحمل کنشهای زمانمند است. کارکردهای نشانه- معناشناختی خلسه ادبی کداماند؟ چگونه خلسه ادبی زمان کنشی را به زمان شوِشی تغییر میدهد؟ چگونه خلسه ادبی شرایط استعلای سوژه گفتمان را فراهم میسازد؟ با توجه به توضیحات بالا، هدف از این مقاله تحلیل نشانه- معناشناختی خلسه در گفتمان ادبی به منظور تبیین ساز و کارهای آن برای دستیابی به الگویی است که بتواند فرآیند تولید خلسه ادبی و نقش آن در تبیین معنا را مطالعه کند.
ایوب مرادی، سارا چالاک،
دوره ۱۲، شماره ۲ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده
یکی از عناصر معناآفرینی در ادبیات داستانی، عنصر مکان است. نویسنده از طریق کاستن از معنای ارجاعی و عینی مکان، از این عنصر بهمنزلۀ ابزاری مهم در خلق و تقویت معنای مورد نظرش بهره میجوید. مکان با توجه به میزان عینیت خود، در طیفی از معانی مختلف از ارجاعی تا انتزاعی سیر میکند. مکانهای انتزاعی بهدلیل ماهیت تخیلی و استعلایی خود میتوانند در برخی از انواع ادبی جایگاه ویژهای داشته باشند. این مقاله درپی آن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و با رویکرد نشانه ـ معناشناسانه انواع مکانهای ترسیمشده در رمان ملکوت از بهرام صادقی را بررسی کند و ضمن طبقهبندی این مکانها، به این پرسش پاسخ دهد که ابزار مکان تا چه اندازه در خدمت القای معانی مورد نظر نویسنده بوده است. نتایج نشان میدهد بهرام صادقی در رمان ملکوت تلاش کرده است تا با بازآفرینی خلاقانه اسطوره آفرینش، بهشکل ضمنی فضای یأسآلود حاکم بر جامعه در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را در اسطوره یادشده بازنمایی کند. او در مسیر اجرای این خواسته نگاه ویژهای به عنصر مکان داشته است. از همین رو، با استفاده از فضاسازیهای وهمناک و هولانگیز و با بهرهگیری از انواع مکانهای روایی، پدیداری، گردبادی و استعلایی، سرشکستگی، یأس و امیدهای ازدسترفته جامعه را به تصویر کشیده است.
بهزاد پورقریب،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده
هرچند بررسیِ مفهوم مدلول استعلایی از دل مطالعات فلسفی برمیخیزد، اما زبانشناسی و ادبیات نیز از ظرفیتهای این مفهوم بهره بردهاند. جستار حاضر با بررسی رویکرد زبانشناختی والتر بنیامین به موضوع زبانشناختی مدلول استعلایی در رمان قصر کافکا میپردازد. این رمان بهدلیل قابلیت بالایی که برای بررسی و یافتن زنجیرهای از مدلولهای استعلایی در مؤلفههای اصلیاش داراست، انتخاب شده است. مارتین هایدگر و بهویژه پس از او ژاک دریدا تلاش کردند برای نقد سنت تفکر متافیزیک مفهوم مدلول استعلایی را بهکار ببندند. اما هدف این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیل محتوا به این موضوع بپردازد که چگونه بدون بهکار گرفتن مشخص اصطلاح مدلول استعلایی، چنین رویکردی در اندیشههای والتر بنیامین و نظریۀ مشهور او در باب سه سطح از زبان حضور دارد .در سطح سوم زبان که بنیامین از آن با عنوان «عرصۀ یاوهگویی» یاد میکند، همان سطح تولید معنا و در عین حال ناممکن بودن آن است. این گزارۀ بنیامین که مترادف با نفی حضور مدلول استعلایی در اندیشۀ دریداست، در قصر کافکا کاربرد عملی یافته است. درنهایت مقاله به این نتیجه میرسد که رابطۀ صراحت و ابهام در سه مؤلفههای اصلی داستان یعنی شخصیت «ک»، «قصر» و همچنین شغل «مساحتگری» ناممکن بودن مدلول استعلایی و سطح سوم زبانی بنیامین را بهشکل یک روایت داستانی نشان میدهد.
سید مرتضی صباغ جعفری، سمیرا حیدری راد،
دوره ۱۳، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده
در این مقاله با بهرهگیری از رویکرد نشانهمعناشناسی، به تحلیل فرایند انتقالِ معنا در نظامهای نشانهای خطبۀ الزّهراء پرداختهایم. گفتمان این خطبه، در مسیر شکلگیری خود برای تولید معانی «قدرت الهی»، «سرای آخرت و دلبستگیهای دنیایی»، «جان کندن»، «چگونگی مردن» و «مرگ»، به ترتیب از نشانه ـ معناهای متفاوتی عبور میکند که به فرایند شکلگیری معنا منجر میشود. نظر به اینکه در روند انتقال معنا، با نظامهای نشانهای مختلفی مواجه هستیم و فرایند شکلگیری معنا، تابع یک نظام نشانهای خاص در گفتمان خطبۀ الزّهراء نیست، هـدف جستار پیش رو با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی و نظریات نشانه ـ معناشناسی نوین، مشخص کردن نظامهای گفتمانی حاکم بر گفتمان و بررسی شرایط انتقال معنا، چه از لحاظ صورت و چه از لحاظ معناست. پرسش اصلی مقاله این است که عملیات انتقال معنا از یک نظام نشانهای به دیگر نظامهای نشانهای در یک خطبه، چگونه و براساس کدام کارکردها صورت میپذیرد؟ بهعبارتی، فرایند استحالۀ معنا در گفتمان، تحت چه شرایطی نمود پیدا میکند؟ فرض نگارندگان، بر این است که فرایند استحالۀ معنا در گفتمانِ خطبه، تابع فرایندهای شَوِشی و مسائل عاطفی است که تکانههای معنایی و گسستهای گفتمانی، به تقویت این فرایندها منجر میشود. مهمترین دستاورد پژوهش حاضر، این است که فرایند استحالۀ معنا در انتقال از حضور استعلایی خداوند در ابتدای گفتمان، به حضور ناموزون و فناپذیر انسان در پایان گفتمان براساس کارکرد شَوِشی رخدادی گفتمان که شریک گفتمانی را با دو نوع حضور متفاوت مواجه میکند، رخ میدهد.
راضیه حجتی زاده،
دوره ۱۴، شماره ۶ - ( ۱-۱۴۰۲ )
چکیده
این مقاله درصدد است با تکیه بر مبانی نشانهشناسی چارلز سندرس پیرس، فیلسوف پراگماتیست و نشانهشناس آمریکایی، و با الهام از آرای رابرت نویل (۱۹۹۶)، که به مناسبسازی الگوی پیرس در ساحت زبان دین مبادرت کرده است، با رویکردی توصیفی ـ انتقادی الگوی تفسیری نمادهای عرفانی را، که در این نوشتار «الگوی عاطف به تکامل» نامیده شده است، تبیین کند. به این منظور، در بخش اول، به تعریف جایگاه استعاره در میان انواع نشانهها در طبقهبندی پیرس میپردازد. سپس، دربارۀ سازوکار تفسیر نمادهای عرفانی در قالب دو فرایند نشانهپردازی گفتوگو میکند و در پایان، نحوۀ شکلگیری شبکۀ معنایی نماد ـ استعارهها را با تلفیق هر دو فرایند یادشده توضیح میدهد. در این مقاله، برای نخستین بار، دو فرایند متمایز در نشانهپردازی (سمیوزیس) پیرسی شامل: استعلایی و غیراستعلایی شناسایی و تعریف و نقش هریک در ایجاد زنجیرۀ معنایی میان نشانهها از یک سو؛ و میان نشانه با مصداق یا مدلول آن از دیگر سوی، تبیین شده است. از دیگر دستاوردهای این پژوهش، طرح مفاهیمی چون حیث تفسیری، بافت معنایی و دامنۀ ارجاعی و نقش هریک در تفسیر نظاممند یک نشانه است.