جستجو در مقالات منتشر شده


۲۶ نتیجه برای Phenomenology

مریم علی بیگی، Mohammad Davoudi، سعید غنی آبادی، سید محمدرضا امیریان،
دوره ۰، شماره ۰ - ( ۱۲-۱۴۰۲ )
چکیده

With the increasing prevalence of online education, the significance of students’ self-regulation skills has never been more pronounced. Yet, many students struggle to develop and apply these skills (Bylieva et al., ۲۰۲۱). This transcendental phenomenological study investigates the self-regulation strategies employed by highly self-regulated university students in fully online learning environments. Participants were recruited online based on purposive and criterion sampling procedures. Data were collected through guided journals and semi-structured in-depth interviews, transcribed with Voxtab, and analyzed using Peoples' (۲۰۲۰) phenomenological framework and NVivo ۱۰ software. The result revealed four major themes: meta-affective and affective practices, metacognitive and cognitive practices, socio-affective features, and tech-enhanced learning strategies. The study's trustworthiness was ensured through member checks, purposeful sampling, inter-rater agreement, and debriefing. The findings offer profound insights into students' experiences with online self-regulation. They present students with practical and effective online self-regulation strategies and provide educators with insights into course designs fostering self-regulation.

دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده

یکی از موضوعات مهم در شعر سهراب سپهری، فلسفه تعلیم و تربیت و توجه او به این ساحت بنیادین حیات بشری است. این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که جهان­بینی، شخصیت و زندگی عملی خود سپهری نیز از دهه چهل خورشیدی بدین سو، دگرگونی عظیمی داشته است. هدف از این پژوهش، نشان دادن ابعادی از تأثیرپذیری سهراب سپهری از رویکردهای پدیدارشناختی در تعلیم و تربیت و مشخص کردن همسویی و همخوانی نظرات وی با نظریات اریک فروم (۱۹۸۰- ۱۹۰۰) است. در نگاه پدیدارشناسانه سپهری و فروم، کودکی مفهومی فلسفی دارد و معادل آزادی، ادراک شهودی پدیده­ها و کسب تجربه فردی است، بروز غرایز و سائق­ها، زمینه کسب «فردیت» کودک است و بلوغ، زمان استقلال از افکار و اعمال تقلیدی است. ستیز با عادات، نهی و نفی دانش تحمیلی، ستایش تنهایی و پذیرش مرگ از دیگر موارد همسویی نظرات سپهری و اریک فروم به شمار می روند.

دوره ۱، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

در پژوهش‌های حوزه شهر انسان‌مدار، دوچرخه‌سواری شهری عمدتاً در سایه مطالعات مربوط به پیاده‌ها قرار گرفته است. عمده مطالعات مربوط به دوچرخه‌سواری این پدیده را ذیل رشته‌هایی چون مهندسی ترافیک، مدیریت شهری و حوزه سلامت قرار داده است و در این میان معدود مطالعاتی وجود دارد که نگاهی جامعه‌شناسانه و انسان شناسانه به این زیست متفاوت شهری داشته‌اند. از طرفی با وجود مطالعات متعددی که به تجربه زیسته پیاده‌ها در شهر پرداخته‌اند، مطالعات بسیار محدودی در راستای فهم بخشی از تجربه دوچرخه‌ها در شهر انجام شده است. علاوه بر این مطالعات صورت گرفته در این حوزه غالباً از روش‌های کمی برای رفع نیازهای زیرساختی و افزایش قابلیت دوچرخه‌سواری استفاده کرده‌اند، پژوهش‌هایی که مبتنی بر روش‌های کمی و پوزیتیویستی صرفاً به پاسخ‌های کالبدی-فضایی دوچرخه‌سواران از جمله طراحی مسیرها،ایستگاه‌ها و... پرداخته‌اند. پژوهش حاضر با هدف فهم تجربه زیسته دوچرخه‌سواری در شهر خودرو محوری چون تهران با نگاهی جامعه‌شناسانه و انسان شناسانه به آن با کاربست روش نوظهور خود مردم نگاری (همکارانه) انجام شده است. نتایج حاصل در قالب ابعاد چهارگانه تجربه زیسته (فضا، بدن، روابط اجتماعی و زمان) ارائه شده است که نشان می‌دهد دوچرخه‌سواران در شهر تجربه کاملاً متفاوت از پیاده و سایر افراد در ارتباط با شهر و دیگران می‌سازند که پژوهش‌های کاربردی در حوزه‌هایی چون طراحی‌شهری نیازمند فهمی بنیادین از این تجربه‌های زیسته‌اند تا بتوانند فضای شهری را به شکل مطلوبی به نفع دوچرخه‌سواران تغییر دهند.


دوره ۲، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۱ )
چکیده

امروزه دانش یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های سازمانی می‌باشد، بنابراین مدیریت و به‌کارگیری مؤثر این سرمایه، نقش حیاتی در موفقیت سازمان دارد. مقاله حاضر در پی شناسایی موانع تسهیم دانش در شرکت پالایش نفت اصفهان و تجزیه و تحلیل این موانع در جهت ایجاد زمینه مناسب اجرای مدیریت دانش و تسهیل حرکت سازمان به سوی سازمان یادگیرنده بوده است. در این پژوهش موانع بالقوه تسهیم دانش بررسی شده است. پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نوع پژوهش کیفی با استفاده از روش پدیدارشناسی می‌باشد. جامعۀ پژوهش تمام کارکنان رسمی واحد عملیاتی شرکت پالایش نفت اصفهان می‌باشند که دارای حداقل یک سال سابقۀ کاری هستند. داده‌های مورد نیاز از طریق انجام مصاحبه نیمه‌ساختار یافته با ۲۴ نفر از کارکنان که به‌صورت نمونه‌گیری مبتنی بر هدف انتخاب شده‌اند، گردآوری شده است. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات روش هفت مرحله‌ای کلایزی به کار گرفته شده است. نتایج به‌دست آمده نشان می‌دهد که موانع تسهیم دانش شامل موانع فردی، موانع سازمانی، موانع فرهنگی و موانع فناورانه می باشد. در نهایت راهکارهایی برای رفع این موانع به مدیران سازمان ارائه شده است.  

دوره ۴، شماره ۱ - ( ۴-۱۳۹۱ )
چکیده

فهم ما از واقعیت تابع روش دانستن ماست و با تغییر روش دانستن، شناخت ما نیز متحول می­شود. در شرایط رویا رویی با واقعیت­های چندلایه و پیچیده معنوی، برای فهم واقعیت، ناگزیر از اتخاذ روش­های پدیدارشناختی هستیم که مدعای اصلی آن ها، کشف معانی نهفته و پی بردن به کنه واقعیت است. در مورد فهم تجربه های دینی و عرفانی که بسیار آمیخته به تقدس اند و به تعبیر عرفای اسلام، «اقبال به خدا و اعراض از غیر» هستند، تقلیل پدیده به واقعیت های اجتماعی یا روان شناختی، مانع فهمیدن می شود و این امر بهره­گیری از پدیدارشناسی تجربی برای فهم تجربه­های دینی را گریز­ناپذیر می کند. در این نوشتار با مرور دستاوردهای پژوهش پدیدارشناسی و معرفی اصول و عناصر این نوع تحقیقات، با ارائه مثالی واقعی، پدیدارشناسی تجربی به عنوان سرمشقی برای فهم تجربه های دینی و عرفانی معرفی می شود.

دوره ۴، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۲ )
چکیده

اهداف: در تهران که شهری زاده دوران مدرن و همواره مهاجرپذیر است، برقراری رابطه معنادار میان فضای شهری/کالبدهای معماری با شهروندان، یکی از مهم‌ترین چالش‌های طراحی و برنامه‌ریزی بوده است. بافت جمعیتی و کالبدها با سرعت زیاد دچار تحولات چشم‌گیر می‌شوند و شهروندان نقاط اتکای کمتری می‌یابند تا خود و خاطرات‌شان را با آن‌ها بازیابند.
روش‌ها: پارادایم تحقیق تفسیری و رویکرد تحقیق، کمی است. منطق استدلال مبتنی بر استدلال استنتاجی است. آنالیز داده‌ها از طریق طرح تحقیق توصیفی-تحلیلی و آزمون میانگین داده‌ها، تعیین ضریب همبستگی مؤلفه‌ها و نهایتاً تحلیل عاملی اکتشافی انجام شده است.
یافته ها: در بعد کنش فضایی، «فیزیک و ساختار فضا» و «ساختار نشانه‌ها» بیشترین امتیاز را کسب کرده‌اند. پاسخ‌دهندگان قادر به درک ساختار فضا و رابطه اجزا و فهم زبانی هستند که معانی را منتقل می‌کند. در بعد بازنمایی فضا، «ایدئولوژی و پیش‌داشته‌های ذهنی» بالاترین امتیاز را به خود اختصاص داده است. پاسخ‌دهندگان ذهنیت‌های خود را در تطبیق با تجربه‌های جدید در قضاوت ارزش‌های کیفی فضا، دخالت داده‌اند و نسبتی از آن را انتظار دارند. در بعد فضای بازنمایی، «ادراک اجتماعی» بالاترین میانگین را داشته است و این می‌رساند که افراد به پاسخ‌گویی فضا به نیازهای روانی‌ آن‌ها از امر اجتماعی و تجربه فضا در کنار سایر شهروندان اهمیت داده‌اند.
نتیجه‌گیری: ابعاد پدیدارشناختی فضا در روند تولید فضای عمومی شهری در قلمروی کاربری‌های فرهنگی، به نحوی قابل‌احصا و ارزیابی است که در تجربه زیسته افراد از فضا ملموس است. این امر می‌تواند به طرز معناداری برنامه‌ریزی فضاهای شهری و طراحی کالبدهای معماری را تحت تأثیر قرار دهد.

دوره ۶، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده

نگاه غیرتعمیم گرا به هویت سرزمینی و وابسته دانستن آن به اندیشه‌های سیاسی در سالیان اخیر در مطالعات جغرافیای سیاسی انتقادی مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا مبدا اولیه وابسته دانستن مفهوم هویت سرزمینی به دولت؛ به اندیشه‌های هگل باز می‌گردد. از نظر وی هویت سرزمینی صورت عقلانی اندیشه برساخت شده توسط دولت در روی زمین می‌باشد که در هر جابه‌جایی از تاریخ شکلی از این پدیدار ظاهر می‌گردد. در این راستا اندیشه سیاسی رهبر فره ایزدی یکی از عناصر مهم در ساخت هویت سرزمینی در عصر هخامنشی بود که در طی آن رهبران سیاسی برگزیده خدا بر روی زمین دانسته شده و در سایه وجودی او امکان شکل یابی انسجام اجتماعی و تداعی یک قلمرو سیاسی میسر گردید. در این پژوهش کوشش گردیده با روش تحلیل محتوای متون تاریخی مولفه‌های موثر در برساخت هویت اجتماعی در عصر هخامنشیان در چارچوب دیدگاه پدیدارشناسی روح هگل تبیین گردد. یافته‌های تحقیق بیان‌گر آن است که برساخت آگاهی نسبت به جایگاه پادشاه در عصر هخامنشی حاصل یک سنتز تاریخی بود که تفسیر سنتی از پادشاهان مقتدر جای خود را به پادشاه منتسب به اهورمزدا می‌دهد. این مشروعیت قدسی قادر گردید جمعیت نامتجانس تابع حکومت هخامنشیان را در قالب یک هویت مشترک یکپارچه نماید. ضمن اینکه غیریت سازی ژئوپلیتیکی هخامنشیان با حکومت‌های پیرامونی به‌ویژه دولت- شهرهای یونانی جلوه‌ای از تعارض اندیشه پادشاه فره ایزدی با اندیشه‌های معارض بود که در برساخت انسجام سرزمینی مردم ایران موثر بود.    

 

دوره ۶، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

تفسیر پدیدارشناسانه از خانه یکی از مهمترین رویکردهای کیفی در این حوزه در ادبیات نظری معماری جهان است که در مورد خانه های ایرانی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است . در مقابل در ایران همچون بسیاری از کشورهای شرقی رویکردهای معنویت گراتری مثل نگرش سنت گرایان معنوی بیشتر مورد توجه قرار دارد . پژوهش حاضر در پی بررسی این مسئله است که معیارهای کدام یک از دو دیدگاه پدیدارشناسی و سنت گرایی معنوی با مفاهیم خانه سنتی ایرانی بیشتر همخوانی را دارد. و چگونه با استفاده از هردو نظر به عنوان نگرش های مکمل می توان به ابعاد کشف نشده ای از خانه ایرانی دست یافت . هدف از طرح این مسئله کشف معنا و مفهوم درست زندگی در خانه های سنتی به صورت تحلیلی و مبنایی به منظور اصاح روند ساخت خانه های قوطی وار و بی روح امروز است. از آنجا که مبانی این دو رویکرد شرقی و غربی که امروزه توسط طراحان ایرانی مورد توجه قرار گرفته اند تفاوتهایی دارند لازم است با بررسی عالمانه شباهت ها و تفاوت های این دو نگرش مطالعه گردد. این پژوهش ابتدا مفاهیم خانه را از منظر سنت گرایان معنوی و پدیدارشناسان معرفی می کند و سپس به بررسی کالبدی خانه های سنتی ایرانی با این دو نگاه می پردازد و در نهایت با مقایسه این دو رویکرد نظام چند لایه ای از ارزشهای خانه های سنتی ایرانی دست پیدا می کند. همچنین مبانی و شاخصه های ناهماهنگ با خانه ایرانی نیز معرفی می گردد . این تحقیق نشان می دهد که خانه های ایرانی سنتی از جنبه های مختلف پاسخگو هستند و تحلیل آنها با رویکردهای مختلف می تواند دریچه هایی نو از این هنر ارزشمند را در اختیار ما قرار دهد. برای مثال می توان به جوابگویی خانه سنتی ایرانی به ابعاد روان شناختی، وجودی و طبیعت گرا در نگرش پدیدارشناسانه و ابعاد ملکوتی، شهودی و معنوی در نگرش سنت گرایی معنوی اشاره کرد.
سارا تیمورپور، مرتضی بابک معین،
دوره ۷، شماره ۳ - ( ۵-۱۳۹۵ )
چکیده

ناتالی ساروت از جمله نویسندگان رمان نو است که نگاهی گسستی، قطعه‌قطعه و ادراکی‌- حسی به روان انسانی ارائه می‌دهد. به‌واقع از نظر ساروت واقعیت‌های روان انسانی تنها در ساحت گفت‌وگومندی (دیالوژیسم) بروز پیدا می‌کنند و این واقعیت‌ها، ناگفته‌هایی بر‌آمده از رانش‌ها و کشش‌های بین شخصیت‌ها می‌باشند که در فضای زیرین دیالوگ‌ها جاری می‌شوند؛ آنچه ساروت به آن «زیر- مکالمه» یا «تروپیسم» می‌گوید. ما معتقدیم ویژگی‌ای در «تروپیسم» ساروت وجود دارد که ما را از سیر افقی گفتمان جدا کرده و به شکل عمودی به جهان زیرین، انتزاعی و پنهانی هدایت می‌کند که به زبان این نویسنده ویژگی‌ای می‌بخشد که ما آن را «نشت زبانی» می‌نامیم؛ «نشتی» که ما را از سطح زبان کلیشه‌ای جدا کرده و به سوی آن جهان روانی پنهان و زیرین هدایت می‌کند و امر نامشهود تروپیسمی را مشهود و قابل رؤیت می‌نماید. این مقاله ضمن انتخاب روش‌شناسی میخائیل باختین و صحه بر مسئله گفت‌وگومندی (دیالوژیسم) و چند‌صدایی، برآن است نشان دهد چگونه مسئله «نشت زبانی»، به‌مثابه یک مسئله زبانی، با بینش این نویسنده از «گفتمان» و نفی سوژه استعلایی دکارتی، به‌مثابه یک مفهوم فلسفی، درارتباط می‌باشد.                
زهرا تقوی فردود،
دوره ۹، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۷ )
چکیده

ژان ـ میشل مولپوآ شاعری است که با پیوند با غیرخودی، به تکثیر فضایی و اشباع­شدگی از بداعت نائل می‌آید و آشکارگی عناصر ناشناس را سبب می‌‌شود. وی، با گونه‌های حاضر در میدان عملیاتی حضور، قطع ارتباط می­کند، از حال مکانی خود فاصله می ‌گیرد و با حضور در مکانی تخیلی، فعالیت حسی ـ ادراکی را پایه‌گذاری می‌‌کند تا بدین سان، به کمک گونه‌‌های حسی به حالت بسط و گستره و تکثیر معنا انتقال ‌یابد. مقالۀ حاضر درصدد بررسی مفاهیم تکثیر و تکثر از مجرای پدیدارشناسی حضور و سپس از مجرای گونه‌‌های حسی مختلف در کتاب داستانی از آبی مولپوآ، بر اساس تئوری نشانه ـ معناشناسی نوین است. بدین منظور، نگارنده چگونگی پذیرش غیرخودی از طریق گونه‌های حسی توسط شاعر، چگونگی انتقال وی به حالت گستره و درنتیجه تأثیر گونه‌های حسی در گستردگی معنا و چگونگی پدیداری عناصر را نزد شاعر مورد بررسی قرار می‌دهد تا به هدف اصلی مقاله که مشخص کردن شیوه‌های حضوری شاعر در ارتباط با جهان پیرامون، همچنین، مسیر عبور شاعر از برونه به درونه و یا بالعکس و چگونگی تولید معنا توسط وی است، نائل آید.
 

 

دوره ۹، شماره ۳۶ - ( ۱۰-۱۳۹۵ )
چکیده

پدیدارشناسی جریانی است که در آن هدف اصلی، رسیدن به شناخت واقعی از امور است؛ شناختی که رها از هرگونه پیش‌فرض و پیش‌داوری باشد، به گونه‌ای که هستی واقعی و راستین موجود، از جانب خویش اجازه ظهور بیابد و دخالت ذهن و محتویات آن از سر راه صرافت طبیعی موجودات کنار رود. آنچه در این بین اهمیت دارد این است که با تقلیل یا فروکاست( اپوخه)، بتوان به توصیفی اصیل و واقعی از هستی موجودات رسید. نیما یوشیج به عنوان شاعری که توانست دوران‌ساز باشد، در نامه‌ها و مکتوبات خود به اطرافیان، مدام بر این نکته تأکید دارد که شاعران اصیل باید با چشم و نگاه خود در امور بنگرند و آنها باید دیدن را بیاموزند؛ دیدنی که مبتنی بر تجربه های اصیل و انضمامی است. وی بر این نکته تأکید دارد که شعر و شاعری، مناسبت‌یافتن با هستی است و برای رسیدن به این مطلوب باید تمام تعاریف حول یک امر را کنار زد تا بتوان به جوهر آن راه یافت. می‌توان مکتوبات نیما را بوطیقای شعری وی دانست که قبل از هر امری، نگاه دقیق و رها از هر سوژه‌ای را برای سرودن شعر ضروری می‌داند. در این جستار، این دسته از نظریات نیما را بررسی و با آراء اندیشمندان پدیدارشناس مقایسه می‌کنیم.

دوره ۱۰، شماره ۳۸ - ( ۵-۱۳۹۶ )
چکیده

مقاله حاضر بر آن است تا با بررسی پژوهش­های مبتنی بر رویکردهای پدیدارشناختی در حوزه زبان فارسی، کاستی­های بنیادین این دسته از پژوهش­ها را روشن کند. برای این منظور، مقالات پژوهشیِ حدود یک دهه اخیر که در نشریات دانشگاهی کشور منتشر شده و مدعیِ کاربستِ روش پدیدارشناختی بوده‌اند، گردآوری شده و شیوه استفاده آنان از روش پدیدارشناسی با آنچه سردمداران این مکتب به‌خصوص ادموند هوسرل (۱۸۵۹-۱۹۳۸م) درنظر داشته‌اند، مقایسه شده است. مقالات مورد بررسی (هجده مقاله) به‌لحاظ نحوه به‌کارگیری روش پدیدارشناختی، به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱. مقالاتی که با استفاده از یکی از رویکردهای پدیدارشناختی همچون رویکرد هوسرلی یا رویکرد نقد مضمونیِ ژرژ پوله، به تفسیر و خوانش یک اثر یا تعدادی از آثار ادبی پرداخته‌اند. ۲. مقالاتی که رویکرد پدیدارشناختی را با مضامین شعری یا دیدگاه‌های نظریِ یک شاعر قابل مقایسه دانسته‌اند.
 ۳. مقالاتی که کاربرد اصطلاح پدیدارشناسی در عنوان یا متن آن­ها کاملاً «تزیینی» است و دستاوردهای مقاله عمدتاً بر اساس به‌کارگیری رویکردهای دیگری حاصل شده است. در پایان نشان داده شده است که به‌دلایلی ازجمله بدفهمیِ مبانیِ نظری و روش‌شناختیِ رویکرد پدیدارشناختی، بسنده کردن به شباهت‌های ظاهری میان اصطلاحات خاص این رویکرد و مضامین موجود در اشعار شاعران و نیز آرای نظریِ آن‌ها، کاربرد نادرست رویکرد پدیدارشناختی در خوانش و تفسیر آثار ادبی، کاربرد سهل‌انگارانه اصطلاح «پدیدارشناسی» در عنوان و متن مقاله، و مهم‌تر از همه نبودِ درک صحیح از مفهوم «چارچوب نظری پژوهش»، این دسته از پژوهش­ها کاستی­ها و بدفهمی­های بنیادینی را به‌بار آورده‌اند که دست‌کم با آنچه بنیان‌گذاران این رویکرد در پی دستیابی به آن بودند، همچنان فاصله بسیار زیادی دارد.


دوره ۱۱، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده

مقالۀ حاضر بر پایۀ مطالعات نقدبنیادِ ادبیات تطبیقی و با رویکرد نشانه- معناشناختیِ گفتمانی به بررسی تطبیقیِ روایت ادبی و موسیقی در داستان کوتاه «مارش الغروب» اثر یوسف ادریس می‌پردازد. در این داستان علاوه بر عنوان‌پردازیِ موسیقایی؛ نوعی موسیقیِ فولک مربوطه به حرفه، در ساختار کلی پیرنگ آن جریان روایت را پیش‌می‌برد. در این گفتمان سه نوع حضورِ کنشی، تنشی و زیبایی‌شناختی شکل می‌گیرد و هستۀ اصلی جریان معناسازی  حضور زیبایی‌شناختی است. سوژه در این مرحله از تمام اهداف و برنامه‌های خود عبور می‌کند و بی‌اختیار آهنگ سنج‌ها را تغییر می‌دهد و موسیقی به جوهر موسیقی تبدیل می‌شود. بنابراین مسأله‌ای که مطرح می‌شود این است که حضور زیبایی‌شناختی مبتنی بر چیست. چگونه گفتگوی بین ادبیات و موسیقی دگردیسی جهان را تضمین می‌کند و سبب تغییر در رابطۀ بین سوژه و هستی  می‌شود. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی سه نوع حضور را در این داستان بررسی می‌کند و در ضمن آن‌ها به نقش عنوان، مکان و زمان اشاره می‌شود.  نتیجۀ بررسی نشان می‌دهد که سوژه با عبور از دو رابطۀ کنشی و تنشی بر اثر نگاه پدیدارشناختی به یک آنِ حضور و لحظۀ زیبایی‌شناختی می‌رسد و تجلی آن در بداهه‌پردازی و رابطۀ خلسه‌ای و استعلایی او با هستی نمایان می‌شود. در این مرحله درپی اختلال در رابطه کنشی و تنشی، روایت ادبی دچار گسست در مسیر پیشرفت خود می‌شود، از اینجاست که ادبیات و موسیقی وارد  گفتگو می‌شوند و برای رفع گسست، روایتِ ادبی جهانِ موسیقی را گسترش می‌دهد و بازتاب صدای روایت به موسیقی سپرده می‌شود.


 

عاطفه امیری فر، سید علی قاسم زاده، مرتضی معین،
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۷-۱۳۹۹ )
چکیده

یکی از دشواری­های مخاطب در مواجهه با متون عرفانی، ناتوانی در درک تجربه زیستۀ عارف است. کشف چگونگی معنابخشی به جهان پدیدارها در گفتمان عرفانی بدون توجه به زبان و فهم علمی نشانه­های زبانی ممکن نیست. اگر چونان هایدگر زبان را خانه وجود بدانیم، حقیقت عرفان نیز در زبان متجلی است، اما به دلایلی چون نقضان زبان عادی در بیان تجارب، موانع فهم مخاطب در درک حقیقت و تجارب عرفانی، دشواری موضوع و غیرعادی بودن تجارب عارف و... زبان عرفان دشواریاب و پیچیده می­نماید؛ به­ویژه اینکه در گفتمان عرفانی، عارف ـ سوژه به­عنوان کنشگر و روایتگر عرفان با ابژه­هایی متفاوت روبه­روست. در یک سو، جهان حسی پدیدارها و تجربه حسی او قرار دارد و در سوی دیگر با تجربه ذهنی ـ عرفانی او مواجه­ایم که بخش بی­­واسطه و غیرقابل انتقال از تجربه زیستۀ اوست. جستار حاضر تلاش می­کند به کمک آرای پدیدارشناسانه و مبانی زبان­شناختی ـ فلسفی لاندوفسکی چگونگی فرایند معنابخشی به جهان پدیدارها را در دو نظام نگرشی وحدت شهودی و وحدت وجودی در گفتمان عرفانی رمزگشایی کند. عارف ـ سوژه با توجه به رویکرد وجود­شناسی عرفان نظری از دریچه دو نگرش وجودی و شهودی، ارتباط خود با جهان ـ متن را به تصویر می­کشد. او به­عنوان سوژه به­گونه­ای تازه به جهان پدیدارها معنا می­بخشد و درنتیجه، فرایند متفاوتی برای زایش و یا دریافت معنا پیش رو خواهد داشت.
 
 

دوره ۱۱، شماره ۵ - ( ۹-۱۴۰۲ )
چکیده



دوره ۱۲، شماره ۲ - ( ۷-۱۴۰۱ )
چکیده

هدف: رسالت حرفه‌ای مفهومی است که در یک دهه اخیر توجه پژوهشگران حوزه‌های مختلف تخصصی را به خود معطوف کرده است. به‌رغم این موضوع، تنوع و تکثر تعاریف ارائه شده و صورتبندی‌های مختلف این پدیده سبب شده اجماع چندانی در مورد ماهیت و ابعاد تشکیل‌دهنده آن وجود نداشته باشد. از اینرو، پژوهش حاضر با هدف فهم ساختار اساسی پدیده رسالت حرفه‌ای، از منظر کارکنان شاغل در یکی از سازمان‌های مردم‌نهاد انجام شد تا به درک عمیق‌تر این مفهوم کمک کند.
روش: از آنجا که هدف، یافتن ساختار اساسی پدیده رسالت حرفه‌ای، و نه شرح تجربه انفرادی افراد بود، پژوهش با رویکرد کیفیِ پدیدارشناسی توصیفی و با روش چهار مرحله‌ای گئورگی طرح‌ریزی و انجام شد. برای گردآوری داده‌ها، مصاحبه‌های روایتی با هشت نفر از کارکنان موسسه محک بهعنوان یک موسسه مردم‌نهاد شناخته شده در کشور انجام شد. برای تأیید قابلیت اعتمادِ تحلیل‌ها از دو روش بازآوایی و بازتاب‌پذیری که ازجمله روش‌های ارزیابی پژوهش‌های پدیدار‌شناختی هستند، استفاده شد.
یافته‌ها: پس از تعیین واحدهای معنا و تبدیلات حاصل از ترکیب، ادغام و انتزاع آن‌ها، رسالت حرفه‌ای به مثابه نوعی فراخواندن متعالی و گرانیگاه ساحات زندگی تعریف شد. به‌علاوه، اجزای کلیدیِ معنای پدیده و روابط میان آن‌ها نشان داد، این مفهوم سرشتی دوگانه دارد؛ سویه‌ مثبت که ابعاد انگیزه‌بخش درونزا و سویه‌ منفی که ابعاد آزارنده برونزا هستند. درنهایت، اجزای کلیدی ساختار اساسی پدیده رسالت حرفه‌ای بر اساس توصیف هر جزء تحلیل شدند.
 

مسعود محمدزاده، مرتضی بابک معین،
دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۷-۱۴۰۰ )
چکیده

با التفات به تحلیل گفتمان پدیدارشناختی از‌منظر نشانه ـ معناشناسی، نظام معنایی تن‌نگاشته معطوف به بازتولید زبانی است. گفتمان وجوه ادراک حسی را برای سوژه پدیدار می‌سازد. جسمانه راهی است به‌سوی ادراک حسی ابعاد گمشدۀ معنا و تجربۀ زیستۀ پدیداری. پس از طرح دیدگاه‌های پدیدارشناختی، هوسرل و همکاران نظریۀ تن را در ارتباط سوژه با ادراک حسی مطرح کرده است. لاندوفسکی در تداوم ایدۀ نقصان معنا نظام معنایی تصادف و تطبیق را بیان کرده است. هدف از این پژوهش، بررسی چگونگی فرایند ادراک حسی تن‌نگاشتۀ پدیداری با رویکرد نشانه ـ معناشناسی ـ گفتمانی است. به بیان دیگر، پرسش اصلی این پژوهش این است که سوژۀ ادراکی حسی در تعامل معنادار با تن‌نگاشتۀ زبانی، چگونه نظام معنایی را درون گفتمان استعلا می‌بخشد؟ در روند پژوهش با بسط نظریۀ مرلوپونتی و لاندوفسکی، تن‌نگاشتۀ نوشتاری را با رویکرد نشانه ـ معناشناسی مکتب پاریس مطالعه می‌کنیم و به فرایند کشف، تولید و دریافت معنا خواهیم پرداخت. این پژوهش از نوع کیفی است و به روش توصیفی ـ تحلیلی صورت پذیرفته است. در‌نهایت، در پژوهش حاضر مشخص شد که تن‌نگاشتۀ پدیداری نظام معنایی زبان را به‌سوی کشف تجربۀ زیسته حضور سوق می‌دهد و لایه‌های پنهان معنا را هویدا و معناهای آشکار را غایب می‌کند. این ویژگی فراگفتمانی است که برای دستیابی به قدرت و جاودانگی در درون گفتمان متجلی می‌شود و نظام معنایی گفتمان را استعلا می‌دهد.
Denis Bertrand،
دوره ۱۲، شماره ۵ - ( ۹-۱۴۰۰ )
چکیده

The face is everywhere in Mehdi Sahabi's work, whether frontal ("Portraits", "Figures", "Archamanians" and "Photo-journalism") or indirect ("Grafiti", "Totems", "Puzzled" and "Junkyard Cars"), always altered, formally transformed... Visageness, between figurality and figurativity, is a central motif. To show what is at stake, we study an extract from Maurice Merleau-Ponty's Phenomenology of Perception upon the face. It is a "phenomenological suspension" (epoche) exercise, which a face "upside down", detached from our habits of vision, provides. A double questioning results from this: (i) on the visual event that moves the face from its status as a "canon" of the visible (the beauty) to a teratological status (the monstrous); (ii) on the relativity of epoche, never emptied of any modality, inevitably impregnated with cultural pre-constructs.
These questions shed light on the status of the face in Sahabi's work, both a sign and an emblem of altered figurativity. We identify the paths of its deformation - from blurring to tearing, from fragmentation to crushing - through a typology (extracts from the above series). The semiotic analysis leads to the axiological dimension of the face, manifested and concealed, exhibited and forbidden. This defining ethical requirement of visageness, which is specific to the person and induces his fragility, is shown in Sahabi's aesthetic gesture. As Levinas puts it: "What is specifically face is what cannot be reduced to it.

دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱۱- )
چکیده

روایت انگلیسی " ماجراهای حاجی بابای اصفهانی" به لحاظ برانگیختن تمایلات انتقادی- اجتماعی خوانندگان ایرانی یکی از پرمناقشه‌ترین متون ادبی ایران به‌شمار می‌رود. این مقاله بر سر آن نیست که با محک زنی اعتبار گزاره‌های این‌گونه تفاسیر آنها را ابطال و یا اثبات کند و یا تفسیر بدیلی ارائه دهد، بلکه درصدد آن است با جایابی این تفاسیر در یک چشم‌انداز وسیعتر، نشان بدهد که در چه شرایط و چگونه این متن واحد می‌تواند مقدمات ظهور تفاسیر جدیدتر و هماهنگ‌تر با افق معاصر واقعیاتهای امروزین را فراهم آورد. روش تحقیق متن، نظریه "معنای اضافی" پل ریکور است و از طریق آن نشان داده شده که "جهان متن" چگونه و تحت چه شرایطی ظرفیت ارائه قرائتهای متعدد را از خود نشان می‌دهد. در مرحله بعد "جهان خواننده" و رابطه دیالکتیکی آن با "جهان متن"کنش خواندن را به مثابه یک فرایند "تامل در خود" تعالی می‌بخشد
سجاد اسماعیلی، دانش محمدی رکعتی،
دوره ۱۳، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۱ )
چکیده

محیط یادگیری درکنار سایر ارکان یادگیری یکی از مهم‏ترین عوامل بهبود برنامۀ درسی موفق و به‌تبع آن پیشرفت تحصیلی است. اهمیت محیط در یادگیری زبان با توجه به ضرورت کاربرد آن در محیط‏های واقعی، دوچندان است. علی‏رغم تلاش‏ گروه‏های عربی کشور برای تقویت محیط مکالمۀ عربی اما همچنان به‌نظر می‏رسد این محیط در بیشتر گروه‏ها به زبان فارسی باشد. اینکه علی‏رغم این تلاش‏ها چه موانعی سبب عدم شکل‏گیری چنین محیطی شده، مسئلۀ‏ این پژوهش است. بنابراین جستار حاضر می‏کوشد تا با رویکرد پدیدارشناسی و روش تحقیق کیفی، چالش‏های شکل‏گیری محیط‏ یادگیری مکالمۀ عربی را از طریق مصاحبه با دانشجویان تحلیل و راهکارهایی برای رفع آن‌ها پیشنهاد دهد. برخی از یافته‏ها نشان داد؛ چالش‏های محیط‏ یادگیری زبان عربی، شامل مواردی مثل عدم استفاده از فعالیت‏های گروهی، اضطراب، عدم اجبار به تکلم عربی، ارائۀ فارسی بیشتر درس‌ها، عدم تکلم استادان به عربی در محیط گروه و فقدان تکالیف مناسب برای خارج از کلاس است.

صفحه ۱ از ۲    
اولین
قبلی
۱