جستجو در:
همانطور که در مورد ادبیات، «ادبیت» را لازمۀ داشتن یک متن ادبی دانستهاند، «متنیت» نیز میتواند شرط لازم برای داشتن متن باشد. مفهوم «انسجام» ـ که به نوعی ضامن وجود متنیت است ـ از سوی زبانشناسان و نظریهپردازان زیادی مانند میشل شارُل به خصوص در حوزۀ تحلیل کلام مطالعه شده است. یکی از ابزارهای برقراری این انسجام که شارُل در پژوهشی جداگانه به آن پرداخته، مبحث عناصر همنشین اضافه است. اگرچه محقق به درستی بر کارکرد ویژۀ این عناصر در استقرار انسجام تأکید داشته است، بهنظر میرسد چشماندازی که مسئله را در آن قرار میدهد، قابل نقد است. در این مقاله میکوشیم تا با جایگزینی نگاه صوری و دستوری نظریهپرداز به مسئله با یک رویکرد معنامحور که مستلزم در نظر گرفتن نقش فعال خواننده در شکلگیری انسجام است، کاستیهای این نظریه را اصلاح کنیم و نشان دهیم استدلال شارُل دارای دامنۀ مطلوبی ـ که بتواند مصادیق دیگر این نوع انسجام را نیز پوشش دهد ـ نیست. برای نیل به این هدف، در بخش نخست، با استفاده از نظریۀ شارُل عملکرد ویژۀ عناصر همنشین اضافه را ـ که زبانشناس «قیدهای چارچوبساز» میخواند ـ تبیین میکنیم و قسمت دوم را به تعدیل دیدگاه او از طریق رفع انحصاری ـ که زبانشناس برای این عناصر قائل است ـ اختصاص میدهیم. همچنین، امیدواریم از ورای این موارد، ابعادی از موضوع انسجام را که تاکنون کمتر به آن پرداخته شدهاست، روشن کنیم.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |