دانشجوی دکتری، دانشگاه پاریس سوربن نوول (Paris3). عضو گروه پژوهشی تاریخ نظریههای زبانی (HTL)، پاریس. ، m.amin.shakeri@gmail.com
چکیده: (5059 مشاهده)
لویی یلمزلف چهرهای برجسته در تاریخ زبانشناسی است. یلمزلف در مقام یک زبانشناس با آثار و نظریهاش (که معمولاً با عنوان «گلوسمشناسی» از آن یاد میشود) بهطور چشمگیری به ضرورت ایجاد یک «نظریۀ زبانی» پاسخ داده است. با این حال، پژوهشهای او به فراسوی مرزهای زبانشناسی رایج گسترده شده است: وی با تکیه بر زبان، یک معرفتشناسی نشانهشناختی درونماندگار را ابداع کرد که از طرفی، یک علم صوری کلگرا و عمومی را نوید میداد و از طرف دیگر، میتوانست دانششناسیای را بهمنزلۀ نسخهای بدیل در برابر دیگر دیدگاههای فلسفی در اختیار ما بگذارد. در زبانشناسی، دکترین او نتوانست ورای حلقۀ کپنهاگ به موفقیتی مناسب دست یابد و بیشتر زبانشناسان نظریۀ وی را بهدلیل پیچیده بودن و شکل و شمایل ریاضیوارش نپذیرفتند؛ اما در بیرون از زبانشناسی، ایدههای او تا حدی در شاخۀ علمی جدیدی با عنوان «نشانهشناسی» (بالاخص در فرانسه) پیگیری شد. بهطور کلی، یلمزلف جایگاه متناقضنمایی در تاریخ نظریههای زبانی دارد: او بنیانگذاری رهاشده است. چگونه میتوانیم این وضعیت را توضیح دهیم؟ منشأ و منابع رویکرد یلمزلف کجاست؟ چگونه میتوان خصیصههای ویژۀ رویکرد او را در قیاس با سایر رویکردهای زبانشناختی توصیف کرد؟ میراث او چیست؟ امروز تا چه میزان میتوان در دکترین او مشارکت داشته باشیم؟ جدیدترین کارها در زمینۀ یلمزلفپژوهی چیست؟ ما تلاش کردیم تا در گفتوگو با سمیر بدیر و کریستین پوئش به این پرسشها پاسخ دهیم.
نوع مقاله:
نقد اثر پژوهشی |
موضوع مقاله:
نشانه شناسی انتشار: 1399/1/10