1- دانشیار زبان فرانسه دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
2- استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کوثر بجنورد، خراسان شمالی، ایران
چکیده: (8616 مشاهده)
در این مقاله، کارکردهای نشانه- معناشناختی «رنگ» و «نور» را در داستان «مری کردن چینیان و رومیان در علم نقاشی و صورتگری»[1]، از دفتر اوّل مثنوی، بررسی کردیم. در این گفتمان، مولانا با معرفی نگاه پدیدارشناختی خود، چگونگی تجلی وجه دموکراتیک عرفان شرق را نشان داده است. پرسش اصلی مقاله این است که چگونه و براساس کدام شرایط و کارکردهای گفتمانی و فرهنگی، گذر از فضای فیزیکی- کنشی به فضای نمادین و استعلایی فراهم میشود. هدف از پژوهش، مطالعۀ ویژگیهای تعاملی و برهمکنشی رنگ و نور و نشان دادن جایگاه سمیوسفرهای فرهنگی در گفتمان مولانا است. فرض ما این است که حضور هستیمحور و پدیدارشناختی نور، فضای گفتمانی رنگ را از انحطاط هستیمحور نجات و آن را در وضعیت استعلایی قرار میدهد؛ بنابراین، نور و رنگ در یک فضای بیرنگی سبب استعلای معنا میشوند. در چنین فضایی، ما با دیگری و هستی حضور یکی میشویم و همه چیز به محتوایی از موسیقی زیباییشناختی روح جهان تبدیل میشود.
[1] نقاشان چینی و رومی، برای اثبات ادّعای خود در داشتن هنر برتر، در حضور پادشاه به رقابت پرداختند و در دو سرای مقابل هم به صورتگری پرداختند. چینیان با کاربرد رنگها و رومیان با صیقلزدن دیوارها، هنر خود را عرضۀ کردند. نقّاشی چینیان زیبا به نظر میرسید، امّا با انعکاس هنر آنان بر روی دیوارهای صیقلی رومیان، تصاویر به گونهای زیباتر و با شکوهمندی بیشتر آفریده شد. عارفان نیز همان رومیان اهل صیقل هستند که با رستن از هر نوع رنگ، در دل خود نقش معشوق خود را انعکاس دادهاند. (ر.ک. زمانی، 1392: 154- 155)