استادیار دانشگاه کوثر بجنورد، خراسان شمالی، ایران
چکیده: (9449 مشاهده)
با اینکه موضع صریح نشانهمعناشناسی را که آفرینش ادبی در درون فرهنگ جمعی صورت میپذیرد، مانعی دانستهاند در «دریافت هویت اصلی سبک و منحصربهفرد بودن متن و فردیت نویسنده»، در پژوهش حاضر میکوشیم نقاط قوت نشانهمعناشناسی را در مطالعات سبکشناسی نشان دهیم. برای رسیدن به این هدف، داستان «کودک» را بهعنوان گونهای که کمتر مورد مطالعه سبکپژوهان قرار گرفته است، برگزیدیم و بهعنوان نمونه موردی در داستان کلاغ سفید (وطنپرست، 1380) مؤلفههای سبکی را طرح کردیم. در این پژوهش، معنایی از سبک را درنظر گرفتیم که با توجه به رویکرد نشانهمعنایی به آن رسیدهایم؛ سبک بهمعنای «انتخاب جریانهای معنایی در فرآیند تعاملی گفتهپردازی». نظام معنایی برنامهمدار و فرآیند معنایی مبتنیبر تصادف را مبنایی مناسب در تشخیص انواع سبک درنظر گرفتیم و برپایۀ فرآیند معنایی مبتنیبر تصادف، ابتدا سبک بوشی حضور را تعریف کردیم و سپس احساس خلاء و نقصان، خطرپذیری، نفی و ایجاب، استعلای نشانه و گسست و چالش را بهعنوان مؤلفههای سبک بوشی برشمردیم. یکی از دستاوردهای مطالعه سبک بوشی در داستان کودک را عبارت میدانیم از اینکه سبک بوشی میتواند عاملی مؤثر در پرورش تخیل و بهتبع آن، خلاقیت کودک باشد. عواملی (در این داستان، ننهسرما و کلاغ باهوش) که جهانبودگی سوژه را ناگهان تغییر میدهند، در تقویت وجه فانتزی داستان مؤثرند و خروج از جهانبودگی به شریک گفتمانی این امکان را میدهد که خود را از حضور بسته، ارجاعنگر و واقعیتجو رها کند و گامهایی فراتر از حال زیستی خود بردارد. دستاورد نهایی پژوهش حاضر این است که در تعیین گروه سنی کتاب کودک، ضروری است که به ویژگیهای سبکی نیز بهعنوان یک عامل مؤثر توجه شود تا فرآیندهای معنایی، عرصههای خاص تجربه و سادگی یا پیچیدگی ساختار متن آشکار و تعیین گروه سنی کتاب کودک با دقت بیشتری انجام شود.
نوع مقاله:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
نشانه شناسی انتشار: 1396/7/1