1- دانشجوی دکتری زبانشناسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، سیستان و بلوچستان، ایران
2- استادیار زبانشناسی همگانی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، سیستان و بلوچستان، ایران
3- دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بیرجند، خراسان جنوبی، ایران
چکیده: (9829 مشاهده)
اگرچه مطالعه منظم طرح داستان توسط صورتگرایان و بهخصوص با بررسی پراپ وارد دنیای ادبیات گردید، پس از پراپ روایتشناسان ساختارگرا ازجمله گریماس در تلاش بودند تا ضمن رفع ایرادات مطالعه پراپ، به الگویی جامع برای مطالعه روایتها دست یابند. پژوهش حاضر ضمن بررسی داستان حضرت یوسف (ع) برمبنای دیدگاه پراپ و گریماس در متن قرآن تلاش دارد به این سؤالات پاسخ دهد که: آیا یافتههای پراپ با داستانهای قرآن مطابقت دارد؟ آیا میتوان زنجیرههای سهگانه گریماس را در داستانهای قرآن هم یافت؟ آیا پس از تحلیل داستان حضرت یوسف (ع) بهعنوان نمونهای از قصص قرآن میتوان گفت میزان کارایی کدام دیدگاه در تحلیل قصص قرآن بیشتر است؟ دادهها از ترجمه محمدرضا صفوی از قرآن جمعآوری و سپس به روش توصیفی- تحلیلی مورد بررسی گرفته است. نتایج حاکی از این است که: 1. دیدگاه پراپ اگرچه قابلیت زیادی در تحلیل داستانها دارد، ولی تحلیل داستانهای قرآن برمبنای آن مستلزم ایجاد تغییراتی اساسی در آن است؛ 2. زنجیرههای گریماس با توجه به اینکه وابسته بهنوعی خاص از متون روایی نیستند، در داستانهای قرآن کریم هم یافت میشوند؛ 3. با توجه به تحلیل داستان حضرت یوسف (ع) بهعنوان نمونهای از قصص قرآن میتوان گفت میزان کارایی دیدگاه گریماس نسبت به دیدگاه پراپ در تحلیل قصص قرآن بیشتر است.
نوع مقاله:
مقاله پژوهشی |
موضوع مقاله:
تحلیل گفتمان انتشار: 1394/11/1