1- دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز، تهران، ایران
2- دانشیار زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه آزاد اسلامی، گروه زبان و ادبیات فرانسه واحد تهران مرکز، تهران، ایران ، bajo_555@yahoo.com
چکیده: (3663 مشاهده)
به تأثیرگذاری دوسویۀ انسان و جهان پیرامونش از دوران رمانتیسم آلمان توجه شد؛ ارتباطی که بر پایۀ تجربۀ حسی نویسنده و شاعر در جهان شکل میگیرد و وحدت سهگانۀ من، جهان و زبان را تشکیل میدهد. پدیدارشناسی موریس مرلوپونتی تن و جسم انسان را نقطۀ تلاقی درون و آگاهی انسان با جهان پیرامونش بهشمار میآورد و بُعد فیزیکی زبان را ـ که به ایده شکل و جسم میدهد ـ بسیار مهم میداند. این بُعد فیزیکی همان سبک و سیاق هر نویسنده است که منحصربهفرد و بیانگر نوع ارتباطش با جهان است. میشل کولو الهامگرفتن از مرلوپونتی و مطرحکردن مسئلۀ «منظره» در ادبیات بیان میکند که توصیف یک منظره همانقدر که به حالت روحی بستگی دارد، به حالات جسمی سوژۀ حاضر در منظره نیز وابسته است. او شعر غنایی را بهترین نوع ادبی میداند؛ زیرا بهخوبی بیانگر ارتباط درون انسان و جهان پیرامونش است و در شعر است که با استفاده از آرایههای شعری مختلف و ترکیبات بدیع میتوان ارتباط و درهمتنیدگی سوژه، جهان و زبان را بهتر بیان کرد. این مقاله سعی دارد نشان دهد که در رمانهای ژولین گراک چگونه توصیف منظره که اصلیترین عنصر تشکیلدهندۀ رمانهای وی هست، با توسل به ابزارهای بلاغی مانند ریتم، تصویر و بیان غنایی زبان میتواند بیانگر این درهمتنیدگی باشد.
نوع مقاله:
مقالات علمی پژوهشی |
موضوع مقاله:
کاربردشناسی زبان انتشار: 1399/3/10