کاربست نظریه آلوده‌انگاری کریستوا بر شعر «دلم برای باغچه می‌سوزد» فروغ فرخزاد

نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فرانسه، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فرانسه، دانشگاه اصفهان، ایران
چکیده
ژولیا کریستوا با تکیه بر همگرایی ها و همپیوندی های دو حوزه زبان­شناسی و روانکاوی، نظریات نوینی در باب تحلیل متون ادبی ارائه کرده است. او در نظریه «آلوده­انگاری» که برآمده از کنکاش­های پساساختارگرایانه اوست، بر این عقیده است که آفرینشگر ادبی به مثابه فاعل سخنگو از خلال زبانی شاعرانه و نشانه­ای از نابسامانی­های جهان پیرامون خود اعلام برائت می­کند و سپس برای تطهیر خویش و جامعه پیرامون از آلودگی­ها، به جست وجوی راه حل روی می آورد. کریستوا امکان کاربست این نظریه را به ادبیات اروپایی با مثال­های فراوانی مورد بررسی قرار داده است. ما در این مقاله برای مطالعه موردی کاربست ابزارهای تحلیلی نظریه آلوده انگاری بر ادبیات فارسی، شعر «دلم برای باغچه می­سوزد» فروغ فرخزاد را انتخاب کرده ایم و دو هدف کارکردی عمده را مورد توجه قرار داده ایم؛ نخست چشم اندازی جامع از آنچه امروز تحت عنوان «نظریه آلوده انگاری» کریستوا مطرح می شود را ارائه می کنیم و سپس با تکیه بر مبانی و ابزارهای واکاوانۀ نظریه آلوده انگاری، امکان تأویل پذیری و خوانش های بدیع از این شعر فرخزاد را به بوتۀ آزمون می آوریم و درصدد پاسخ به این پرسش هستیم که آیا امکان کاربست چنین رویکردی در خوانش اشعار فروغ فرخزاد و دیگر شاعران معاصر فارسی وجود دارد یا نه؟

کلیدواژه‌ها